امروزه بین سئو ( SEO ) و بازاریابی محتوا ( content marketing ) فاصله زیادی افتاده است و با یکدیگر ارتباط ندارند، این در حالی است که هر دو استراتژی بازاریابی اینترنتی، اهداف یکسانی را دنبال می کنند.
ایده ی پشت سئو ( SEO ) این است که محتوا را در دسترس مخاطبان اصلی قرار می دهد که این کار دقیقا در راستای بازاریابی محتوا است.
هنوز بسیاری از بازاریاب ها هستند که میخواهند با تیم های بزرگ کارشان را ادامه دهند و منابع شان را به سئو و یا بازاریابی محتوا اختصاص دهند.
اما اکثر بازاریاب ها میخواهند بودجه بازاریابی شان هر سال افزایش یابد، اما این تخصیص بودجه نباید فقط به یک فعالیت بازاریابی دیجیتالی اختصاص یابد. در این پست به شما نشان خواهیم داد که چه چیزهایی در بازاریابی محتوا و سئو بیشترین اهمیت را دارند و چگونه در تخصیص بودجه ها تعادل برقرار کنیم.
حتی اگر بازاریابی محتوا استراتژی اصلی شماست، ضروریاتی در زمینه سئو ( SEO ) وجود دارد که هر کسب وکاری باید از مزایای آن ها بهره ببرد.
مطابق تحقیقیاتی که اخیرا بر روی شرکت های B2B و B2C بزرگ در غرب انجام شده است، بیشتر شرکت هایی که در لیست ۱۰۰ شرکت برتر مجله Fortune هستند به علت دنبال کردن فعالیت های کمی در زمینه ی سئوی وب سایتشان سقوط کرده اند.
توضیح شکل شماره ۱ ) میزان استفاده از فعالیت های سئو همانند استفاده از لینک های داخلی، توضیحات متا، کلمات کلیدی و … سبب بهینه شدن رتبه وب سایت در گوگل و دیگر موتورهای جستجو می شود.
این نقاط ضعف هم برای سئو و بازاریابی محتوا ( content marketing ) به یک اندازه مشکل آفرین است.
یک مثال که در این تحقیق آورده شده است لینک های معیوب سایت GE در یکی از صفحات اصلی اش است. این لینک ها برای سئو مضر هستند و علاوه بر این از طریق ایجاد تجربه ی بد برای کاربر اثر بخشی بازاریابی محتوا را نیز کاهش میدهند.
هر کسب وکاری نیاز دارد که حداقل ضروریات سئو را به کار بگیرد:
در بازاریابی محتوا، تمرکز استراتژی شما به جای موتور جستجو بیشتر بر روی تهیه علایق و نیاز های مخاطبان تان است.اما در این راستا شما متوجه می شوید که بسیاری از ضروریات بازاریابی محتوا به فعالیت های سئو ( SEO ) مربوط است:
اگر می خواهید از سرمایه گذاری در بخش بازاریابی اینترنتی بیشترین استفاده را ببرید، می بایست یک رابطه یکپارچه بین استراتژی های سئو ( SEO ) و بازاریابی محتوا ( content marketing ) ایجاد کنید.
به این علت که : مطابق آخرین تحقیقات درباره ی بازاریابی محتوایی شرکت های B2B، جذب مشتری بزرگترین هدف برای برندها است و پس از آن ،فروش و ایجاد روابط با مشتریان از اهداف بزرگ شرکت ها هستند.
توضیح شکل ۲ ) اهداف سازمانی برای بازاریابی محتوای شرکت های B2B عبارتند از جذب مشتری، فروش، پرورش مشتری، آگاهی از برند و ….
تمامی این اهداف مشروط به جذب بازدیدکنندگان جدید به وب سایت است. اما استراتژی بلندمدت و مقیاس پذیر برای رسیدن به آن چیست؟
وب سایت هایی که سئو ( SEO ) عالی دارند همزمان به محتوای ارزشمند برای پرورش مشتری ( nurture leads ) و افزایش فروش نیاز دارند.
بنابراین می توان گفت که سئو و بازاریابی محتوا برای رسیدن به اهداف بازاریابی به یکدیگر نیاز دارند.
جهت یکپارچه کردن این دو استراتژی بازاریابی دیجیتالی از راه کار های زیر استفاده میشود:
به هنگام جذب افراد خریدار ( buyer persona ) و جستجو درباره علایق شان، هیچ ابزاری بهتر از موتورهای جستجو نیست. جستجوی اطلاعات در اینترنت می تواند درباره ی اینکه چه چیزی برای مخاطبانتان اهمیت دارد به شما بینشی ارائه دهد، و این بینش میتواند به شما در محتوا سازی الهام بخش باشد.
Google Trends یک ابزار رایگان و جالب در راستای این هدف است:
توضیح شکل ۳ ) استفاده از ویدئو و اینفوگرافیک در محتوا مزایای زیادی در جذب مخاطب دارد.
شما همزمان می توانید ببینید که رقبایتان چه استراتژی های محتوایی استفاده می کنند و بیشترین کلمات کلیدی مرتبط با سئوی سایتتان را بیابید.
توزیع، بزرگترین عامل برای موفقیت بازاریابی محتوا است. رسانه های اجتماعی، سایت های مخصوص محتوا، وپیوند ( syndication ) معروف ترین کانال های توزیع هستند، اما آیا موتور های جستجو نیز کانال های توزیع هستند؟
اگر شما موتورهای جستجو را به عنوان یک کانال دیگر در چک لیست کانال های توزیع تان در نظر بگیرید، میتوانید به راحتی مقداری سئو را با عملیات بازاریابی محتوا ادغام کنید. بیشتر نویسندگان خوشحال می شوند که در راستای نوشتن، نوشتارشان را نیز مطابق با سئو ( SEO ) بهینه کنند.
حقیقت این است اگر این دو استراتژی را در یک ردیف قرار دهید،کمپین بازاریابی محتوای شما قدرت این را دارد که سئو ( SEO ) یتان را به مقدار زیادی بهبود بخشد.
ارزش پیشنهاد کنید.
آیا می توانید محتوای بسیار مرتبط و خاصی ارائه کنید که به خوانندگان ارزش ارائه کند و سوالاتشان را پاسخ دهد؟
بازاریابی محتوا تماماً در این باره است. اما موتورهای جستجو نیز به همین اندازه به دنبال ارائه دادن ارزش هستند، و محتوای عالی در گرو به دست آوردن لینک های با ارزش تر است.
مورد بالا را به کار بگیرید و از هر دو استراتژی بهره ببرید.
محتوای زیاد ایجاد کنید.
همان طور که شنیده اید (( محتوا پادشاه است )) البته تا زمانی که بتوانید کیفیت آن را حفظ کنید. بنابراین محتوای بیشتر به این معنی به دست آوردن فرصت های بیشتر برای جذب مخاطب و پرورش مشتریان است.
علاوه بر این، همزمان فرصت های بیشتر برای کسب رتبه بهتر در موتورهای جستجو ایجاد می شود.
تنوع ارائه دهید.
این تاکتیک در بازاریابی محتوا از این جهت حائز اهمیت است که از طریق فراهم کردن اولویت های مخاطبین تان سطح دسترسی به مخاطبین بیشتر را افزایش می دهد. میتوانید از ویدئو ها، تصاویر، اینوگرافیک ها و … در محتوای خود استفاده کنید.
در همین هنگام موتورهای جستجو وبلاگ ها، تصاویر، ویدئوها و …. را را در نتایج جستجوی خود رتبه بندی می کنند. هر چه تنوع محتوایی بیشتری داشته باشید، فرصت بهتری در رتبه بندی موتورهای جستجو کسب خواهید کرد.
هنگامی که از بازاریابی محتوا و سئو ( SEO ) به صورت همزمان استفاده می کنید مرزها نامشخص به نظر می آیند، و حقیقت این است که شما به هر دوی این استراتژی ها برای موفقیت نیاز دارید.
ضروریات هر دو استراتژی بازاریابی اینترنتی را مد نظر قرار دهید و تلاش کنید که فعالیت های بازاریابی تان را یکپارچه کنید تا بتوانید در سرمایه گذاری بازاریابی تان به بهترین تعادل برسید.
بازاریابی جایگاه جذابی در تقاطع علم و هنر دارد. از یکسو بازاریابان درجه یک از خلاقیت و مهارتهای هنری خود برای ایجاد کمپین های هنری بهره می گیرند تا نامشان در میان مخاطبان بپیچد. از سوی دیگر آنها دائما عملکرد هر کمپینی را تجزیه و تحلیل و اندازه گیری می کنند تا روش انتقال پیام خود را اصلاح کنند و عملکرد خود را بهینه سازند. استفاده از شاخصهای عملکرد کلیدی ( KPI ) و شاخصهای بازاریابی اینترنتی به شما کمک خواهد کرد تا میزان عملکرد فعالیت های بازاریابی اینترنتیخود را در فضای مجازی اندازه گیری نمایید.
شاخص نرخ تبدیل بازدید کننده به مشتری در بازاریابی اینترنتی ( Online Conversion Metricc )
تا چه اندازه مخاطبان آنلاین شما به مشتریان خریدار تبدیل می شوند؟
از چپ به راست: نرخ تبدیل : میزان موفقیت فعالیتهای بازاریابی اینترنتی در افزایش فروش آنلاین و تبدیل مخاطبان به مشتری در فضای مجازی
شاخص نرخ تبدیل بازدید کننده به مشتری ( online conversion metric ) اینکه شما تا چه میزان در تبدیل مخاطبان آنلاین خود به یک مشتری موفق بوده اید، را می سنجد. مقیاس این نرخ تبدیل با توجه به نوع کسب وکار اینترنتی که در آن فعالیت می کنید، متفاوت است. به عنوان مثال یک شرکت فعال در زمینه تجارت الکترونیک به دنبال اندازه گیری میزان خرید آنلاین است درحالی که یک کسب وکار SaaS ( نرم افزار به عنوان سرویس ) میخواهد تعداد ثبت نامهای آزمایشی ( trial sign ups ) را بداند. تصویر بالا نرخ تبدیل بازدید کننده به مشتری را برای فروشگاه اینترنتی یک شرکت نرم افزاری مشخص می کند.
بازاریابان دیجیتالی در رابطه با صفحاتی که مخاطبین در وب سایت های تحت مدیریت آنها طی می کنند تا از یک بازدیدکننده تبدیل به یک مشتری شوند ( خرید کننده ) باید اطلاع داشته باشند. در بسیاری از کسب وکارها این مسیر به صفحات محصول، ویژگی های محصول و کارت خرید منتهی میشود. بنابراین اندازه گیری ترافیک این صفحات، شاخص مهمی برای تعداد افراد درگیر در فرایند خرید ( purchase funnel ) که از خود علاقه و قصد خرید نشان داده اند، است. به همین ترتیب دنبال کردن نرخ تکمیل ( به اتمام رساندن خرید )، شاخص نرخ تبدیل بازدید کننده به مشتری را تایید می کند و میزان موفقیت وب سایت را در تبدیل بازدیدکنندگان به مشتریان بالقوه یا مشتری نشان میدهد.
برای تکمیل فرایند خرید آنلاین، بازاریابان دیجیتالی باید به دنبال ردیابی مشتریان بالفعل و بالقوه در طول زمان باشند. در بالا از مثال شرکت نرم افزاری استفاده شد و منطق مشابهی بر دیگر انواع کسب وکارهای اینترنتی را هم می توان تعمیم داد. در اینجا چند آمار کلیدی که نیازمند توجه است آورده شده:
برای ارائه گزارشی دقیق از عملکرد بازاریابی دیجیتالی، شاخص نرخ تبدیل بازدید کننده به مشتری باید با دیگر شاخص های مرتبط در حوزه بازاریابی اینترنتی همراه شود. حتما در کنار این شاخص به پیگیری شاخص اطلاع رسانی ( awareness metric )، شاخص اولین بازدید ( first visit metric ) و شاخص بازدید مجدد ( returning visit metricc ) نیز بپردازید.
مطابق با آخرین گزارش سایت Clutch، کمتر از نیمی از کسب وکارهای کوچک ( ۴۶% از آن ها ) وب سایت ندارند.
این گزارش بر پایه ی داده هایی است که از بررسی بر روی ۳۵۰ مدیر و صاحبان بنگاه های اقتصادی کوچک که دارای ۱ تا ۱۰ کارمند بوده اند و درآمد سالیانه کمتر از ۱ میلیون دلار داشته اند به دست آمده است.
۳۲% از شرکت هایی که وب سایت نداشته اند، علت نداشتن وب سایت را ربط نداشتن آن به کسب وکار و یا صنعت شان دانسته اند.
۳۰% از آن ها علت را هزینه وب سایت بیان کرده اند و ۱۲% دیگر این گونه بیان کرده اند که به جای وب سایت، پروفایل در رسانه های اجتماعی دارند.
توضیح شکل ۲ : به چه علت شرکت ها وب سایت ندارند؟ بزرگترین دلیل را بی ربط بودن به صنعت یا کسب وکارشان میدانند. دلایل دیگر استفاده از رسانه های اجتماعی به عنوان جانشین وب سایت، هزینه های وب سایت، فقدان دانش تکنیکی و نیاز به حمایت مداوم و … است.
۳/۲ کسب وکارهایی که وب سایت داشته اند ( ۶۸% آن ها ) بیان کرده اند که وب سایت شان موبایل پسند ( mobile friendly ) است. ۱۳% این شرکت ها تصمیم گرفتند که وب سایت شان را امسال موبایل پسند ( mobile friendly ) کنند.
توضیح عکس ۳ : ۴۴ % از وب سایت ها موبایل پسند ( Mobile friendly ) هستند و باقی استراتژی های متفاوتی برای موبایل پسند شدن دارند.
۴۰ % از صاحبان کسب وکارهای کوچک که وب سایت های برتر دارند برنامه ریزی کرده اند که امسال در سئوبهینه سازی موتور جستجو سرمایه گذاری کنند و وب سایت شان را تغییراتی دهند و بهتر کنند و ۳۰ % از آن ها در تعاملات اجتماعی و ۳۹% از آنها در بازاریابی محتوا سرمایه گذاری کنند.
توضیح عکس شماره ۴ : بیشترین قسمت هایی که در وب سایت شرکت ها می بایست تغییر کند، سئو، تعاملات اجتماعی با کاربر، محتوا و طراحی و … است.
کسب وکارهای کوچک می بایست جهت موفقیت، وب سایت های خود را مورد بررسی قرار دهند و برای بهبود آن تغییراتی در زمینه سئو، محتوا، تعاملات اجتماعی موبایل پسند بودن انجام دهند.