وقتی یک برند، قوی و سازگار در طول زمان ساخته شود، بهترین ضمانت برای فروش مستمرش در آینده است. به شرط آنکه استراتژی های برندسازی اینترنتی را نادیده نگیرید. در این مقاله به این سوال شما که آیا استراتژی های برندسازی در دنیای دیجیتال متفاوت است؟ پاسخ خواهیم داد.
برندسازی سنتی نهایتاً به چهار رکن اندازه گیری شده به عنوان ابزارهای معروف خلاصه می شوند. این ابزارها معیارهایی را برای تمایز برند، ارتباط نام تجاری، اعتبار و دانش آن، فراهم می کنند. با توجه به این ابزارها بهترین برندها سطح بالاتری از تمایز را حفظ می کنند، تا ارتباط و این ایده نیز به نظر منطقی می نماید. وقتی یک برند بیشتر از آنکه متمایز باشد، مرتبط باشد به یک کالا تبدیل می شود. و خارج از دنیای دیجیتال، این نظریه صادق است. به این فکر کنید که وقتی به مغازهای می روید و محصولی را از قفسه برمی دارید چه چیزی به ذهنتان می آید یا وقتی در شعبه بانک همسایگی خود وارد می شوید چه احساسی دارید. مشکل اینجاست که مردم دیگر کارهایی از این قبیل را انجام نمی دهند. آنها به صورت آنلاین خرید می کنند یا حداقل، جستجوی خود را به صورت آنلاین انجام می دهند. برند دیجیتالی شما اولین نقطه تماس با مشتری است.
برندسازی اینترنتی یا برندسازی در دنیای دیجیتال به دنبال کردن قوانین گوگل و فراهم کردن محتوایی که مردم به دنبال آن هستند منتهی می شود. این بدان معنا است که:
این امر برای هیچکس جدید نیست. گوگل فضای آنلاین را هدایت میکند. گوگل ۸۶.۳% از سهم بازار آمریکا و ۸۸.۸% از سهم بازار جهانی را در اختیار دارد. در نتیجه هر چه آنها بگویند یا انجام دهند، فضای آنلاین را به جلو میبرد، و مدیران برند نیز بیشترین زمان خود را صرف آن می کنند. بسیاری از مشتریان فعلی شما و اکثر چشم اندازهای شما با جستجو در گوگل آغاز می شود. بنابراین برای اینکه بتوانید برندینگ خود را در فضای دیجیتالی قوی کنید باید قواعد بازی آن را بلد باشید.
به روزرسانی های الگوریتم گوگل در طول دو سال گذشته، اینکه برند شما در چه حد متمایز است را اندازه گیری نمی کند. آنها می خواهند برند شما یک موقعیت تجربه ی کاربری عالی را فراهم کند. آنها خواستار آن هستند که برند شما از تکنیک های کلاه سیاه ( black-hat SEO ) در بهینه سازی موتورهای جستجو اجتناب کند و قواعد درست سئو را اجرا کند. و می خواهند وب سایت شما در قسمت ( above the foldd ) دارای محتوا باشد.
وقتی مخاطبان شما در صفحات مجازی به دنبال محصولات و خدمات می گردند، آنچه شما را متفاوت و منحصر به فرد می کند آن چیزی نیست که آنها در قسمت جستجو تایپ می کنند. آنها کلماتی را تایپ می کنند که یک محصول، خدمت یا راهکاری که در حال حاضر به آن نیاز دارند را توضیح می دهد. اگر شما میلیونها دلار برای برندسازی سنتی خود خرج کرده باشید، و بازار هدف آگاهی کافی از برند شما داشته باشد، در این صورت ممکن است مخاطبان شما با اسم برندتان به جستجوی شما بپردازند. اما برای بیشتر برندها این مورد صدق نمی کند.
آیا برندسازی دیجیتالی همیشه به همین شکل است؟ احتمالاً خیر. در بعضی مواقع، خلق، بهینه سازی و توزیع محتوای مرتبط که با پیام برند سازگار باشد نیاز به تدوین استراتژی های برندینگ و بازاریابی اینترنتی دارد. امروزه، ایجاد ارتباط و تعامل با بازار هدف در فضای مجازی وجه تمایز در برند سازی محسوب میشود.
هر کسی که به نحوی با کسب و کار در تعامل باشد، با واژه ی “بازاریابی” غریبه نیست. برای انجام هر کاری در کسب و کار، به بازاریابی واستراتژی بازاریابی رجوع می شود. اما اگر از شما بپرسند “بازاریابی چیست؟”، یا از شما بخواهند آن را تعریف کنید، قادر به تعریف بازاریابی خواهید بود؟ چند لحظه مکث کنید و به این سوال فکر کنید، ببینید بازاریابی در ذهن شما چه معنایی دارد، و سپس به خواندن مقاله ادامه دهید تا جواب بزرگان این عرصه را ببینید.
بر خلاف تصور همگان بازاریابی با یک ایده جدید یا یک محصول نوآورانه آغاز نمی شود. نقطه آغاز بازاریابی مشتری ( customer ) است، همان افرادی که سبب موفقیت کسب و کار می شوند. فرآیند بازاریابی از جایی شروع می شود که مشتری وارد چرخه ی کسب و کار می شود، نه زمانی که محصول آماده فروش است. کارآفرینان ذاتا، همیشه عاشق ایده هایشان هستند و چنان می پندارند که بقیه هم چنین حسی دارند، ولی همیشه اینگونه نیست. در طول فرایند راه اندازی یک کسب و کار جدید یا ارائه یک محصول جدید، نیاز خواهید داشت تا افراد زیادی را قانع کنید که محصول شما ارزش خریدن را دارد، پس بد نیست قبل از هر چیز قدری درباره آنها بدانید. مشکلات، نیازها و خواسته های آنان چیست؟ آیا میتوانید کاری کنید که آنها زمان، پول یا زحمت کمتری متحمل شوند؟
بیایید قبل از آنکه جلوتر برویم چند اصطلاح رایج در بازاریابی را با هم مرور کنیم. فرق نیاز، خواسته و تقاضا در چیست؟
نیاز ( Need ) حس درونی افراد است، افراد حتی ممکن است از این نیاز خود، آگاهی نداشته باشند. این نیازها شامل نیازهای فیزیکی و عاطفی و… می شود.
خواسته ( Want ) نمود عینی نیاز است، اینکه شما گرسنه می شوید و به دنبال رفع گرسنگی برمی آیید یعنی به دنبال رفع نیاز خود، خواسته ای یافته اید. در این مورد برای رفع گرسنگی گزینه های متفاوتی مثل تهیه ی خوراکی از بیرون، رفتن به خانه و خوردن غذا یا موارد دیگر خواسته های شما را تشکیل می دهید.
تقاضا ( Demand ) حال اگر شما توان مالی تحقق خواسته ی خود را داشته باشید، تقاضا شکل می گیرد. و شما با خریدن کیک و شیر کاکائو به گرسنگی خود پاسخ می دهید.
مشتریان شما تنها به افرادی که محصول شما را از قفسه ها خریداری می کنند محدود نمی شوند بلکه سرمایه گذاران، توزیع کنندگان، خرده فروشان و دیگر ذینفعان نیز در این دسته قرار می گیرند. لازم است آنها احساس کنند که سرمایه گذاریشان ایمن است و سرمایه ی خود را دوباره به دست می آورند، پس باید بتوانید آنها را نیز قانع کنید، و این به معنای تحقیقات بازار و نوشتن یک طرح یا برنامه بازاریابی ( Marketing Plann ) است.
چندین دهه است که دانشگاهیان به دنبال دستیابی به یک تعریف مختصر از بازاریابی هستند. لغت نامه ها مسیرهای بسیار ادبی اینچنینی را در پیش گرفته اند : “مجموع وظایف تجاری به منظور انتقال کالاها از تولیدکننده به مصرف کننده”.
حال اگر بخواهیم به سراغ تعاریفی که انجمن های بازاریابی از این کلمه ارائه داده اند، برویم. موسسه خبرگان بازاریابی ( Chartered Institute of Marketing ) آن را این چنین شرح می دهد :”مدیریت فرآیند شناسایی، پیش بینی و ارضای نیازهای مشتری به شکلی سودآور”.
انجمن بازاریابی آمریکا ( The American Marketing Association ) آخرین تعریف از بازاریابی در سال ۲۰۱۳ را اینگونه تصویب نموده است : “بازاریابی، مجموعه ای از فعالیت ها و فرایندهای ایجاد، انتقال، ارسال و تبادل هر آنچه که برای مشتریان، ارباب رجوع، شرکای تجاری و در کل برای جامعه ارزشمند باشد، است.
به محض خروج از دایره حرفه ای ها یا دانشگاهیان بازاریابی، تعریف این لغت به شکل باورنکردنی کمرنگ می شود. بسیاری از مردم بازاریابی را مترادف با تبلیغات یا ارتقای محصول می دانند، در صورتی که باید بدانید اینها تنها چرخ دنده های کوچکی از یک ماشین کارآمدتر و بزرگتر می باشند. تبلیغات و بازاریابی با هم متفاوت بوده و هر کدام دارای اصول و سبک های جداگانه ای هستند.
برخی هم بازاریابی را برابر با فروش می دانند. به عقیده ی این افراد فروش همان بازاریابی است. در حالی که این عقیده هم درست نیستبازاریابی و فروش به هیچ وجه یکسان نیستند . فروش جز کوچکی از بازاریابی را تشکیل می دهد.
بازاریابی فراتر از ترفیع و فروش و تبلیغات است. با وارد شدن به هر حوزه ای باید از استراتژی های بازاریابی مختص به آن استفاده کرد. به عنوان مثال با ورود به حوزه ی دیجیتالی و اینترنتی لازم است با مبانی دیجیتال مارکتینگ آشنایی کامل داشته باشید تا بتوانید در این حوزه عملکرد خوبی داشته باشید، تا در دنیای آنلاین یا دیجیتال کسب و کار خود را با موفقیت هدایت کنید.
می توان گفت که بازاریابی یکی از بخش های کسب و کار است که تمرکز بر روی مشتریان فعلی و بالقوه را تضمین می کند.
بازاریابی چهار بخش زیر را در بر می گیرد :
آنچه بازاریابی می باشد :
آنچه بازاریابی نمی باشد :
به کارگیری و آشنایی با مفاهیم بازاریابی از ضروریات هر کسب و کاری محسوب می شود. در زیر به برخی از دلایلی که منجر به افزایش اهمیت بازاریابی در پیشبرد کسب و کار شده، اشاره می کنیم:
بازاریابی در انتقال، مبادله و حرکت کالا بسیار مفید است. کالاها و خدمات از طریق واسطه های گوناگون، مانند خرده فروشان و عمده فروشان، به دست مشتریان می رسند. بازاریابی این ارتباط را فراهم می آورد و از این رو هم برای تولید کنندگان مفید است و هم برای مشتریان
بازاریابی در صدر تمام عوامل تاثیر گذار بر استانداردهای زندگی جامعه، قرار می گیرد. بازاریابی از طریق در دسترس قرار دادن محصولات و خدمات برای مشتریان و عرضه ی آنها تحت شرایط مختف و با قیمت معقول، بر سبک زندگی آنها اثر می گذارد. جامعه از سه سطح اجتماعی تشکیل می شود : غنی، متوسط و فقیر. هرآن چیزی که این سه گروه مصرف می کنند، توسط بازاریابی و اصول و رویه های آن، عرضه می شود. این موارد و شناسایی بازار تحت عنوان گزارش تحلیل بازار و به عنوان بخشی از فعالیت های بازاریابی صورت می گیرد.
بازاریابی مکانیزم پیچیده ای است که افراد بسیاری به طرق مختلف در آن درگیر بوده و تعامل دارند. فعالیت های اصلی بازاریابی شامل خرید، فروش، امور مالی، حمل و نقل، انبار داری، استاندارد سازی و تقبل ریسک است. هر کدام از این فعالیت ها توسط افراد بسیاری به اجرا در می آید.
تمام کاربردهای فعالیت های بازاریابی به نوبه ی خود سهمی در کسب درآمد دارند. حتی اگر شما در فضای مجازی فعالیت دارید بازاریابی محتوا می تواند به شما کمک کند تا سودآوری بالایی داشته باشید.
مفهوم بازاریابی، مفهوم پویایی است. بازاریابی در طول زمان دچار تغییرات بسیاری شده است و وارد حوزه های بسیاری شده است، بازاریابی پارتیزانی و چریکی و بازاریابی حسی و بازاریابی تریزی هم از جمله الگوهای جدید در بازاریابی محسوب می شوند. که رفته رفته به آنها خواهیم پرداخت. اما تغییراتی که بازاریابی در طی چند دهه اخیر داشته، منجر به بروز خلاقیت و ورود ایده هایی نو در این خصوص شده است.
تا کسی برای فروش محصولی تلاش نکند ، اقتصاد رشد پیدا نمی کند. بازاریابی می تواند به فروش هرگونه محصول یا خدمتی کمک کند. با به کارگیری اصول بازاریابی شما و فروش محصولات و خدمات، رفته رفته رشد اقتصادی در جامعه به وجود می آید. از این رو به کارگیری درست بازاریابی می تواند بسیار سودمند باشد و نباید به راحتی از کنار آن عبور کرد.
در پایان ، تعریف دقیق بازاریابی چندان مهم نیست. آنچه که برای کسب و کارهای کوچک و بزرگ حائز اهمیت است، اطمینان از این موضوع است که مشتری در مرکز همه افکار شما و هر دپارتمان دیگری باشد و توسط هر یک از کارکنان شما درک شده باشد، و بازاریابی می تواند این امر را، تضمین کند.
بدون شک طراحی یک UX مناسب و کاربرپسند براساس معماری و ساختار اطلاعات و محتوای وب سایت یکی از مهمترین موارد هر وب سایت برتر می باشد.
امروزه ساختار سازی کلیه اطلاعات یک وب سایت از طریق تیمی شامل : طراحان وب، توسعه دهندگان وب و تولیدکنندگان محتوی، تهیه و نهایی می شود.
معماری و ساختار سازی اطلاعات و محتوا که شامل خلق و ساختاردهی اطلاعات یک وب سایت، اپلیکیشن و یا هرگونه از پروژه های دیجیتالی می شود، به کاربران کمک می کند تا بسیار راحت تر بتوانند از وب سایت یا اپلیکیشن استفاده نمایند و به راحتی اطلاعات مورد نظر خود را پیدا کنند.
هدف اصلی ساختار سازی و معماری اطلاعات، دستیابی موثرتر به اهداف کسب وکار، بازار هدف و افزایش نرخ فروش در کلیه پلتفرم ها از قبیل تبلت، دسک تاپ و موبایل می باشد.
ساختارسازی و معماری اطلاعات منجر به تهیه ساختار محتوایی قابل استفاده و دور از پیچیدگی و سردرگمی برای کاربران می شود و اساس آن نیز بر پایه فراهم نمودن حداکثر کاربر پسندی طراحی وب سایت می باشد.
هنگامی که معماری اطلاعات یک وب سایت مشخص شد، طراحان UX می توانند به طراحی وب سایت بپردازند.
در این مرحله طراحان UX باید در طراحی، علاوه بر آسانی نویگیشن ( Navigation )، عواملی که موجب افزایش جذابیت و تعامل مخاطب با وب سایت می شوند را نیز مد نظر قرار دهند.
برای داشتن یک UX خوب برای یک وب سایت که منشاء آن ساختار سازی و معماری اطلاعات درست است، موارد زیر را باید در نظر بگیرید.
در ابتدای فرآیند معماری اطلاعات باید بدانیم که یک وب سایت چگونه می خواهد به مخاطبینش کمک کند؟ و اینکه هدف کسب و کار شما از ایجاد این وب سایت چیست؟
هنگامی که مشخص شد وب سایت کسب وکار شما چگونه می خواهد به مخاطبینش کمک کند، و چه اطلاعاتی را باید به بازار هدف ارائه دهد، نوبت طراحی نقشه وب سایت ( Site map ) و چگونگی نحوه تعامل مخاطب با وب سایت می رسد.
یک طرح ساده شماتیک به منظور نشان دادن راه و مسیری که مخاطب بازدیدکننده از سایت از هر صفحه به صفحه دیگر را دنبال می کند را باید در این مرحله طراحی نمود. در پایان این مرحله می توان یک wireframe شفاف و روشن از وب سایت کسب وکارتان داشته باشید.
قبل از رونمایی از وب سایت با طراحی جدید، باید بار دیگر کاربر پسندی و راحتی تعامل در تمامی صفحات وب سایت را توسط کارمندان خود تست کنید و نتایج را به منظور توسعه طراحی وب سایت و قبل از رونمایی از وب سایت، اعمال نمایید.
یک طراحی UX خوب، بسیار بر روی طراحی یک وب سایت برتر موثر است و یادمان باشد برای طراحی یک UX خوب، ساختار سازی و معماری اطلاعات وب سایت با در نظرگرفتن نیازهای مخاطبین و اینکه “هدف آنها از مراجعه به وب سایت کسب وکار شما چیست ؟”، شرط اساسی است.
بسیاری از بازاریاب ها در حال تلاش برای ارتقای برند از طریق راهکارهای بازاریابی دیجیتالی هستند. بهینه سازی برای موتورهای جستجوگر یا همان سئو ( SEO ) یک ابزار کلیدی در جهت گسترش دیده شدن وب سایت تان ( برندسازی اینترنتی )، افزایش ترافیک سایت و نرخ های تبدیل بهتر ( نرخ جذب مشتری بالقوه ) است.
اولین نکته ای که یک فرد به عنوان بازاریاب اینترنتی باید بداند جلوگیری از وقوع اشتباه است. دنبال کردن بهترین فعالیت های SEO برای بازاریاب های اینترنتی می تواند سخت باشد. به علت تغییرات الگوریتمی موتورهای جستجو در دوره های زمانی، هر استراتژی سئو ( SEO ) نیاز دارد خودش را با آخرین تکنیک ها منطبق کند، در حالی که تکنیک های قدیمی را کنار می گذارد. در ادامه ۸ اشتباهی که به هنگام بهینه سازی برای موتور جستجو ( SEO ) باید از آن ها دوری کنید. بیان شده است
هنگام انتخاب و پیگیری شاخص های کلیدی عملکرد ( KPIs )، بازاریابان حرفه ای سه شاخص کلیدی عملکرد ( KPIs ) زیر را در نظر میگیرند :
اما شاخصهای کلیدی عملکرد دیگری نیز برای اجرای موفق یک کمپین بازاریابی یکپارچه وجود دارد.
هیچ کسب وکاری از یک فعالیت بازاریابی که سرمایه شرکت را هدر میدهد، حمایت نمیکند، بنابراین با پیگیری ۱۰ شاخص کلیدی عملکرد ( KPIs ) ضروری در بازاریابی، میتوانید خود را با استراتژی ها و بودجههای مختلف سازگار کنید.
بدون شاخص های کلیدی عملکرد ( KPIs )، فعالیت های بازاریابی، گزارش ها و تصمیمگیریهای کسب وکار بر اساس اطلاعات شفاف و دقیقی صورت نمیگیرد.
میزان درآمد کسب وکار شما از کمپین بازاریابی نفوذی ( Inbound Marketing ) چقدر است؟
آگاهی از درآمد فروش، برای شناسایی تأثیر کمپین بازاریابی نفوذی شما ضروری است. در واقع، هیچ شرکتی در فعالیتی که درآمدی برایش ندارد، سرمایه گذاری نخواهد کرد و به احتمال زیاد پولش را به فعالیت های بازاریابی دیگری اختصاص میدهد.
شما باید هزینههای کسب مشتری ( Customer Acquisition Costs ) را به عنوان یکی از شاخص های کلیدی عملکرد ( KPIs ) برای هر دو نوع بازاریابی ( هم نفوذی ( Inbound Marketing ) و هم سنتی ( Outbound Marketing ) محاسبه کنید. بهای تمام شده برای کسب یک مشتری از طریق بازاریابی نفوذی در مقایسه با بازاریابی سنتی ( برونگرا ) چقدر است؟
محاسبهی هزینههای کسب مشتری نیازمند یکپارچه کردن اتوماسیون بازاریابی و برنامههای مدیریت ارتباط با مشتری ( CRM )، و سپس شناسایی کلیهی هزینههای مربوط ( Relevant Costs ) برای برنامهریزی منابع شرکت ( ERP ) میباشد.
بعد از محاسبهی هزینههای مربوط به کمپین های بازاریابی نفوذی و سنتی، مستقیما میتوانید میزان فروشهای جدید را شناسایی کرده و به تخصیص بودجه لازم برای هر کمپین بازاریابی بپردازید.
اگر شرکت شما بیشتر از بازاریابی نفوذی استفاده میکند، میتوانید کمپینهای بازاریابی اینترنتی مختلف را تقسیم بندی کرده و به راحتی میزان موفقیت و سودمندی فعالیت های هر قسمت را ارزیابی کنید.
یکی از شاخص های کلیدی عملکرد ( KPIs ) سنجش ارزش مشتری ( CV:Customer Value ) است. این روش نه تنها به شما کمک میکند که ارتباط با مشتریان خود را حفظ کنید، بلکه نرخ از دست دادن مشتریان ( churn rate ) را نیز کاهش داده و سطح بالایی از رضایت مندی را برای مشتریان ایجاد میکند.
بهترین روش برای افزایش ارزش طول عمر مشتری ( Customer Lifetime Value ) توسعهی کمپین های جذب مشتریان بالفعل شماست، این تاکتیک فرصتی برای تیم فروش است تا مشتریان بالفعل را با محصولات و خدمات برند شما بیشتر آشنا کند.
یکی از شاخص های کلیدی عملکرد ( KPIs ) سنجش نرخ بازگشت سرمایه ( ROI ) می باشد.
محاسبهی ( ROI ) بازاریابی، برای ارزیابی عملکرد فعالیت بازاریابی ماهانه و سالانه، همچنین تدوین استراتژی بازاریابی و بودجه بندی سالانه ضروری است.
به جای اینکه پول و بودجهی بازاریابی خود را برای کمپین های بازاریابی بیهوده هزینه کنید، ( ROI ) فعالیت بازاریابی را محاسبه کنید تا مشخص شود که آیا ادامه فعالیت بازاریابی کنونی شما توجیه پذیر است یا خیر.
هزینه فعالیت بازاریابی ( هزینه فعالیت بازاریابی- رشد فروش )
نرخ تبدیل ترافیک وبسایت شما مخصوصا آگاهی از منبع ترافیک ایجاد شده یکی دیگر از شاخص های کلیدی عملکرد ( KPIs ) است. ترافیک میتواند Organic یا مستقیم باشد، و یا از طریق شبکه های اجتماعی، فعالیت های بازاریابی اینترنتی و یا از طریق Referrals ( ارجاعات مشتریان ) ایجاد شده باشد.
ترافیک شما میتواند ثابت و یا در حال افزایش باشد، اما نرخ تبدیل آن کم و یا درحال کاهش است؛ این وضعیت نشان دهنده نقاط ضعف وبسایت شماست که باید بهبود یابد.
در فرآیند بهینه سازی نرخ تبدیل، با بررسی این شاخص کلیدی عملکرد ( KPI ) میتوانید لزوم هرگونه تغییر در متن، طراحی و قالب وبسایت خود را مشخص کنید.
بعد از انجام فعالیت های بازاریابی، آگاهی از تعداد مشتریان باالقوهای که تیم فروش شما میتواند کسب کند، ضروری است. شما باید هر دو نرخ تبدیل مشتریان بالقوه یعنی «آماده برای خرید» ( Sales Qualified Lead ) و «در صدد خرید» ( Sales Accepted Lead ) را محاسبه کنید.
چه تفاوتی بین این دو وجود دارد؟
«مشتریان بالقوهی آماده برای خرید» آن دسته از مشتریانی هستند که بر اساس امتیاز و عکس العملی که به فعالیت های بازاریابی شما نشان دادهاند، از دید تیم فروش، آماده خرید در نظر گرفته میشوند.
«مشتریان بالقوهی در صدد خرید» مشتریانی هستند که تیم فروش شما آنها را به عنوان فرصت در نظر گرفته و مستقیما و یا به صورت زمان بندی شده با آنها در تماس است.
با توجه به شاخصهای ذکر شده، آیا کمپین بازاریابی شما میتواند مشتریان بالقوه را جذب کند؟ آیا CRM ( مدیریت ارتباط با مشتری ) موفق میشود که در زمان مناسب مشتریان بالقوه واجد شرایط را به خریدار تبدیل کند؟ نرخ تبدیل چقدر است؟
اگر پاسخی برای این سؤالات ندارید، باید همراه با تیم فروش خود دلیل اصلی این مشکلات را کشف کرده و برای بهبود این شاخصها به گفتگو بپردازید.
تصور کنید که صفحهی فرود شما با یک طراحی زیبا و رعایت همه روشهای مؤثر ظاهر میشود، ولی آیا فرآیند تبدیل را به درستی انجام میدهد؟
صفحه فرودی که به جذب مشتریان بالقوه نمیپردازد، با وجود ترافیک بالا و طراحی زیبا هیچ سودی نخواهد داشت، بنابراین باید نرخ تبدیل صفحهی فرود را به عنوان یکی از شاخصهای کلیدی عملکرد ( KPIs ) محاسبه کنید.
همانند شاخص تبدیل ترافیک به مشتری بالقوه، اگر صفحهی فرود شما ترافیک بالایی را جذب میکند اما نرخ تبدیل پایینی دارد، باید تغییراتی در صفحهی فرود خود ایجاد کنید :
یکی از اهداف بازاریابی اینترنتی در هر کسب وکاری افزایش ترافیک Organic است. ترافیک Organic بالا به معنی این است که خود کاربران وبسایت شما را پیدا میکنند و هزینهی جذب مخاطبین به وبسایت از طریق سایر فعالیت های اینترنتی نیز کاهش مییابد.
واضح است که ترافیک Organic مستقیما به استراتژی سئو ( Search engine optimization SEO ) وابسته است. پس حتما این شاخص کلیدی عملکرد فعالیت های بازاریابی اینترنتی را مدنظر قرار دهید و بر اساس آن استراتژی SEO خود را بازسازی کنید.
بیشتر کسب وکارها از اهمیت شبکه های اجتماعی در بازاریابی اینترنتی آگاه هستند و در چند سال اخیر ارزش فوق العاده آن در موفقیت کمپین های بازاریابی به اثبات رسیده است.
از شاخصهای ارزیابی عملکرد ( KPIs ) زیر میتوانید برای سنجش میزان اهمیت و تأثیر شبکه های اجتماعی بر فعالیت های بازاریابی خود استفاده کنید:
آیا بهینه سازی وبسایت خود را به صورتی کارآمد برای موبایل نیز در نظر گرفته اید؟ با توجه به استفادهی گستردهی کاربران اینترنتی از دستگاهها و گوشیهای هوشمند برای جستجو در وب و توجه گوگل به وبسایتهای بهینه و واکنش گرا، باید موارد زیر را برای سنجش شاخص های کلیدی عملکرد کاربران گوشیهای هوشمند در نظر بگیرید :
برای آگاهی بیشتر در مورد شاخص های کلیدی عملکرد ( KPIs ) فرم زیر را پر کنید و گزارش کامل استفاده مؤثر از ۶ شاخص کلیدی عملکرد ( KPI ) دیگر در بازاریابی را که برای رئیس شما بسیار ضروری است، دریافت کنید.